پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسی ،خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست . در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
محمد رنجبر، فرزند عبدالله، اسیر اردوگاه شماره 4 موصل، نامه ای در 21/6/1365 خطاب به امام خمینی می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
پدرجان! سلام؛
امیدوارم حال تان خوب باشد. راضی نمیشدم مزاحم اوقات شریف تان گردم، لکن دیگر قدرت تحمل دوری شما را نداشتم، لذا تصمیم گرفتم برایتان نامه بنویسم.
تاکنون شنیده اید پسری به مدت چهار سال از پدرش دور باشد و بعد از این برای پدرش نامه بنویسد و پدر جواب نامه را نگوید؟
پدرم باور کنید تحمل سختی راحت است اما تحمل بر فراق یار دشوار. پدر من از بلاد غربت، در گوشه ی زندان غم، با چشمانی غم زده در انتظار رویت، نامه را مینویسم.پدرم با جواب خویش گرد و غبار را از چهره ی زردمان پاک کن، تا چشم ما با دیدن خطت نور گیرد و روشن شود. پدرم پروانه وجودمان، فدای شمع جانسوزت باد. فرزندان افسرده خویش را با کلام مسیحایی ات جانی دوباره ببخش.
حضرت امام خمینی ره در جواب نامه ی محمد رنجبر، اسیر اردوگاه موصل 4، مرقوم فرمودند:
بسمه تعالی
فرزند بسیار عزیزم!
از نامه دلسوزانه شما بسیار متاثر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان در بند را احساس می کنم، شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند، احساس کنید.
عزیزام من! سید و مولای همه ی ما، حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) پیش از همه ی شماها و ماها، در رنج و گوشه ی زندان به سر بردند.
برای اسلام عزیز، شما صبر کنید.خداوند فرج را ان شاءالله تعالی نزدیک می نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می گرداند.به همه ی عزیزان در بند سلام برسانید و از دعای خیر فراموشتان نمی کنم؛ ؛ خداحافظ شما باشد.