زهرا: آخه آدم چقدر باید پررو و بی حیا باشه که خودش بزنه خراب کنه بعد بندازه تقصیر یکی دیگه؟
مریم: خودشون شهرو با آشغال ریختنهاشون کثیف میکنن بعد از خیابونای اروپا تعریف میکنن. بعدشم میگن ایران جای موندن نیست باید بریم اونجاها زندگی کنیم. غافل از اینکه اگر بی فرهنگهایی مثل شما برید اروپا رم کثیف میکنید.
فاطمه: خیلی از این حرفایی که میزنن حرف خودشون نیست؛ از ماهواره یاد میگیرن
زینب: آخه تنها بحث کثیفی خیابونا نیست خیلی فرهنگهای غلطی که بین مردم گاها جا میفته هم تقصر نظامو و مملکت میندازن. مثلا همین تقلب کردن یا پارتی بازی و ... خودشون انجا میدن بعد میشینن یه گوشه به ایران بد و بیراه میگن.
زهرا: میتونست با دیدن خیابونای اروپا بگه خاک به سرم ببین با حکومت طاغوت و غیر دینی چه خیابونای تمیزی دارن. یعنی مردمشون نظافت رو رعایت کردن و این فرهنگ رو داشتن منم کار زشتی کردم تا الان اشغالامو تو خیبون میریختم. از این ببعد این کارو نمی کنم.
اما خیلیا به تشویق شبکه های ماهواره ای ضد ایرانی هر مسئله ی کوچیک و بزرگی رو سیاسیش میکنن و به سر نظام تازه شکل گرفته ی ما میکوبن!
فاطمه: بنظرتون برای حل این مشکل چیکا باید بکنیم؟
زهرا: سوال من اینه که آیا واقعا خانواده ها یعنی پدر و مادر نمیدونن این عروسکها با چه هدفی ساخته شدن؟ یا حتی درمورد نگاه کردن به یکسری فیلمها و ماهواره؛ چطور میتونن اجازه بدن بچه شون با این چیزا آشنا بشن؟
زینب: نه زهرا جان خیلیاشون نمیدونن.فکر میکنن با اینکار به بچشون آزادی و لذت بیشتریدادن و دارن بهشون محبت میکنن.
زهرا: درحالیکه با این کار آینده ی بچه شونو تباه میکنن.
فاطمه: این فیلمها و کاتونها و اسباب بازی ها خود نمایی و لذت جنسی رو شعله ور میکنن و بخاطر همین چیزاست که سن بلوغ هم دخترا هم پسرا بشدت پایین اومده.
مریم: بچه ای که از کودکی با عروسکی بازی کرده که رو برجستگی های بدنش کاملا کار شده و مو و صورتش کاملا آرایش کرده س، خب معلومه زود به سن بلوغ جنسی میرسه. حالا من شنیدم دختر بچها به خاطر انسی که با این عروسکای دختر که با فکر جنسی ساخته شدن ، پیدا میکنه، در سنین بالاتر به جای گرایش به جنس مخالف، به سمت هم جنس کشیده میشن.
زهرا: منم همینو میگم دیگه؛ مادری که در دوران کودکی خودش با عروسکهای اون زمون بازی کرده که از پارچه و دکمه و کانوا درست میشده و کاملا سالم و بچگانه بودن یعنی متوجه تفاوت بسیار اونا با این عروسکها نمیشه؟؟؟؟؟
زینب: عروسک بازی خیلی بازی خوبی هست از جهت مختلف که یکی از اونها اینه که دختر از بچگی مادر بودن رو یاد میگیره مثلا با عروسکاش حرف میزنه میخوابوندشون و... به خاطر همونم عروسکها رو به شکل بچه طراحی می کردن. اما الان عروسکها باربی و برتز و.. بچه نیستن ؛ بلکه یه خانم جوان با جسمی زنانه و صورتی آرایش کرده هستند. و این یعنی عروسک نتنها باعث رشد شخصیت اجتماعی کودک نمیشود بلکه از همان سن کودکی با مسائلی آشنا میشود که شاید تا 10 سال دیگر هم نباید آشنا میشد.
فاطمه: این عروسکها با اشاره به اینکه هدف نهایی برای تو ای دختر فقط ایجاد جذابیت و خودنماییست، ارزش های معنوی را زیر پاگذاشته این میشود که تمام ذکر و فکر ان کودک در بزرگ سالی رسیدن به ظاهر خود میشود که در نهایت زیر خاک خواهد پوسید. عملهای مختلف زیبایی مثل بینی و پروتز لب، آرایش دائمی عده ای در کوچه و خیابان که آرامش را حتی در دانشگاه ها هم از مردم سلب کرده است، همگی از نتیایج این ابزار محرک جنگ نرم هستند.
زینب: خب حالا به نظرتون برای حل این مشکل چیکار باید کرد؟ چطور سطح آگاهی رو باید بالا ببریم؟
زهرا: چی شد شما که حوصله نداشتی؟ شما هم که وقت نداشتی!
مریم : آخری رو نگاه کن آخه! حالا بیکار نیستی وقت برا برنامه ی مذهبی نداری میخوای 4ساعت زودتر بری جا بگیری؟
فاطمه: ولی آخه چرا اینطوری میشه؟
زینب: به نظر من اونا به سمت چیزی میرن که از نظرشون جذابتر و مهیج تر هست. از مراسماتی مثل کنسرت لذت میبرن. اما مراسمات مذهبی رو یه چیز تشریفاتی و بی روح می بینن.
فاطمه : در حالی که اصلا اینطور نیست. لذت های دنیایی خیلی زودگذر هستند. یعنی همون لحظه بهت حس خوبی میدن اما بعد یه مدت کوتاهی اون حس کاملا از بین رفته و حتی اغلب افسردگی میارن.
زهرا: ولی لذت های معنوی تا مدتها و حتی تا اخر عمر بهت حس آرامش میدن. لذت بودن با خوبان خدا و راز و نیاز با خدا لذتی هست که هرگز نمیشه ازش چشم پوشید. اما چرا این لذت رو درک نمیکنن؟
مریم: من مطمئنم تا بحال این لذت رو نچشیدن. یعنی نرفتن سمتش را بچشن. نتیجه ش این میشه که از دور مراسمات پر فیض و برکتی مثل شبی با شهدا رو سرد و خسته کننده می بینن.
زینب: خب پس راهکار حل این مشکل چیه؟ چیکار باید کرد که کسانی که مراسمات مذهبی رو سرد و خشک و بی روح میبینن، به سمتش کشیده بشن؟ حدااقل یکبار هم که شدن بچشن طعم شیرینشو، چون به نظر ما یک بار اگر کسی با این لذتها آشنا بشه ازشون دست بر نمی داره!
خدایا!
نمیدانم در من چه قابلیتی دیدی، که مرا در این زمانه آفریدی!
زمانه ای که دنیا، بیش از هر زمان دیگر، برای بندگانت خودنمایی میکند. و من چه راحت در خواب غفلت فرو رفته ام.
بعضی آیات و روایات چه زیبا تلنگر میزنند؛ اما، وای از نفس سرکش و طغیانگرم؛ که مرا همچون کاهی در طوفان به هر طرف میکشاند. و تو خدایا تنها تکیه گاه منی، که دانسته از تو غفلت میکنم.
و گاهی به خاطر فشار خواسته های دنیایی، در انجام دستوراتت سهل انگاری می ورزم و تو چقدرررررر صبوری خدایا!
میدانم که آتش شهوت های دنیایی، همواره شعله ور بوده و دامان کسانی که از دایره ی اخلاص تو، خارج شدند را، فرا گرفته است.
اما خدایا آخرالزمان مقوله ی جدا و خطر ناکیست!
خدایا مرا در کشوری بدنیا آوردی، که نسلهای قبل از من، برای فراهم کردن امنیت و آرامش در کشور اسلامی، خونها داده اند.
اینک که این شرایط عالی، با رنج و مشقات بسیار، بدست آمده است، در مقابل دندان های تیز کرده ی گرگان دنیا قرارمان دادی؛
و چشم خیره ی بیش از 3000 شهید و هزاران مادر و خواهر و همسر و فرزند فداکار، اینک امروز به عملکرد من در مقابل دشمن است؛ و وصیتنامه هایی آکنده از سفارش به پیروی از ولایت!
خدایا! در کمکاری و بی عرضگی من همین بس، که رهبرم در زمان من، فریاد این عمار سرداده! و عده ای را به بصیرت بخشی فراخوانده است! رهبر بیدار و فرزانه ام، علی وار دستور حمله میدهد، اما... نمیدانم!... شاید گوشها شنوایی خود را از دست داده اند!
خدایا در آنسوی مرزها گرگان درنده ای، به جان برادران و خواهران مسلمانم افتاده اند؛ و سهم من از کمک به آنها، فقط شنیدن خبر قتل عامشان از اخبار است. آنقدر شنیده ام که دیگر از شنیدنش آشفته نمیشوم. گویی که تماما بی حس شده ام! مگر نه این است که از امام معصوم روایت شده است که اگر کسی خبر مضلومیت مسلمانی را بشنود و بیتفاوت بماند، مسلمان نیست؟؟؟؟!!
خدایا گاهی فکر میکنم، فقط در شناسنامه مسلمانم؛ اما نه؛ تو خود از شور عشقی که برای پیامبر خاتم (ص) و حضرت امیرالمومنین علی (ع) و مادرم فاطمه ی زهرا (س) و فرزاندانش حسن و حسین (ع) دارم، باخبری. تو میدانی که تا چه حد حجت زمانم مهدی موعود (عج) را دوست میدارم؛ اما چه کنم که برآورد اعمالم برای آنها، تا بی نهایت شرمندگی ست.
اما خدایا! تو خود شاهدی که گر چه بدم، اما خوبانت را دوس دارم! و برای رسیدن به خوب بودن شوق سرشار دارم؛ اما شیطان ملعون از یک طرف، نفس خبیث اماره از طرف دیگر، و زیبایی و جذابیتهای دنیا از طرفی دیگر عزمم را سست میکنند.
و جدای همه ی اینها خدایا تو خود خوب میدانی، کودکی که پدر و صاحبش بالای سرش نباشد، وضعش همین است.
امام زمانمان غایب است؛ ما و سیل گناهانمان را میبیند؛ و اشک میریزد؛ و از تو برایمان طلب مغفرت میکند؛ و این درحالی ست که ما همچون آفتاب ندیده ها، به تاریکی عادت کرده و صاحبمان را بکل فراموش کرده ایم گویی که مهدی فاطمه، فقط یک اسطوره است. و حال آنکه بارها در همین دفاع مقدس الطاف و معجزاتشان رادیده ایم. اما آن معجزات، چنان به باد فراموشی رفته اند، که هنوز 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، رهبر انقلاب، نگران تحریف و فراموشی این ارزشها هستند.
داستان شماره ی 6
دنیای دروغین
زهرا: فاطمه چرا بعضی وقتا دل ادم میگیره؟
فاطمه: چیزی شده؟ کسی چیزی گفته؟
زهرا: گاهی حس میکنم هیچ توشه ای برا آخرتم بر نداشتم. هروقت قشنگیای دروغین دنیا جذبم میکنه و میرم سمتش زود یا دیر میفهمم که چقدر اشتباه کردم.
فاطمه: حق داری همینطوره. خوشبحال کسایی که از اول، ماهیت تو خالی دنیا رو میبینن و سمتش نمیرن.
مریم: جالب این جاست که کسایی که یبار میرن سراغ جذابیتای دروغین و تزیین شده دنیا توسط شیطون ملعون بعد شکست یه عده شون باز آدم نمیشن.
زهرا: وقتی دنیا برات خودنمایی میکنه، فکر میکنی به چیزی که میخوای رسیدی و اگ ب ائن مورد دنیایی دست پیدا کنی آروم میشی. اما وقتی در بهترین حالتم بهش برسی تازه میفهمی ک دنیا خیلی کوچیکو حقیره
فاطمه: حتی اگ اینطوری نبود همین فانی بودنش خیلی بده. دنیا اونچیزی که شیطون تو نظرت میاره نیست اما تی اگرم بود، انقدر ناپایداروم شدن یا از دست دادنش باشی
زهرا: واقعا کسایی که به دنیا دل میبندن خیلی ضرر میکنن. دنیا عین یه مار خوش خط و خاله که اولش جذبت میکنه، اما ماهیتش یه چیز دیگه س.
فاطمه: در اصل هدف از جذاب بودن دنیا امتحان ماست:
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِینَةً لهَّا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُّمْ أَحْسَنُ عَمَلا
ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند! (7 کهف)
مریم: بچها میخوام برای روشن شدن مطلب، یه عکس نشونتون بدم:
عکس اول حکایت حرفای شیطونه در وصف و تعریف و تمجید از دنیا و ظاهر تزیین شده ش. و تصویر پایینی ماهیت حقیقی دنیاس. وقتی از روی ظاهر و پاکت میخری میای خونه تصویر پایینو میبینی حالت گرفته میشه میشه مثل حال زهرا.
زهرا: چه مثال قشنگی بود. واقعا کسی که حتی یک لحظه با ساز دنیا باشه یک عمر به اضافه ی عمر بی پایان آخرت، در حسرت و پشیمونیه.
فاطمه : خداوند در آیات بسیاری از قرآن، ماهیت دنیا رو تبیین کرده. او که خالق دنیا و ماست، بارها بهمون هشدار داده که سمتش نریم اما...
اعْلَمُواْ أَنَّمَا الحَیَوةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لهَوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ
کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمُّ یهِیجُ فَترَئهُ مُصْفَرًّا ثمَّ یَکُونُ حُطَامًا
وَ فىِ الاَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور (20حدید)
بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است،
همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مىبرد، سپس خشک مىشود بگونهاى که آن را زردرنگ مىبینى سپس تبدیل به کاه مىشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست!
داستان شماره ی 5
غفلت کوفی
زهرا: فاطمه خیلی حالم بده ؛ خیلی
فاطمه: چی شده مگه؟
زهرا: اخه مگه ادم چقدر میتونه گوسفند باشه؟ اصلا نمیخوام درموردشون صحبت کنم! مریم شما بگو.
زهره: هیچی استاد زبان تخصصی اومد کلاس. از واقعیتهای ایران و جهان گفت و زهرا بهم ریخت.
مریم: تو حرفاش بی احترامی به ارزشهای دینی و مسخره کردن دین تو چشم میزد. منم بهم برخوردم انصافا.
زهرا: بدیش اینجاس که فقط باید سکوت کنیم. هیچی نمیتونیم بگیم چون همه با استاد موافق بودن. کساییم که خنثی بودن، چون استاد باسواد و باکلاس بود و تدریس و اخلاقش رو همه دوس دارن، این چرتو پرتاشم قبول میکنن و می ذارن به حساب سواد و اطلاعات!
مریم: با حالت طنزحرف میزد. طوری که بعد کلی مسخره کردن و.. بچه ها می خندیدن؛ میگفتن چه استاد باحالیه؛ خیلی ازش خوشم میاد و...
زهره: خب راس میگفت دیگه؛ از خودش که نمیگفت. تجربه هاشو میگفت.
زهرا: تجربه؟؟؟؟؟ رسما برگشت گفت خانوما تو خوابگاه هرچقد دوس دارید و تا میتونید برقصید.گفت بشین به کوچترین سوژه و اشتباه این و اون از ته دل تا میتونید بخندید حتی اگه هم اتاقیتون خواب بود و نصف شب، رعایت نکنید. سلامت جسم و روان شما مهم تر از خواب یکی دیگه س. این ینی180درجه مخالف ارزشها و اخلاق اسلام.
مریم: درمورد حقوق دانشجوها تو ایران و آلمان میگفت؛ که اونجا هر ماه بیشتر از نیاز ی زندگی دانشجویی، به هر نفر میدن. درحالی که ایران برای یه دانشجوی مجرد500 هزار تومن میدن و اگر متاهل باشه 70 تومن بیشتر! بچه هام کلی مسخره کردن.
زهره: خب مگه دروغ میگفت؟؟
مریم: بفرما همه هم مثل زهره فک میکنن.
فاطمه : زهره جان دو تا دانش آموز کنکوری رو در نظر بگیر. یکی درس میخونه و سختی میکشه؛ از خوشی هاش میزنه اون یکی درس نمیخونه و فقط تو خوش گذرونیه. حالا اگه اون درس خونه کلی دادو بیداد بزنه که چرا شرایط او از من بهتره؟ و چرا به من خوش نمیگذره شما چی میگی؟ باز میگی خب راس میگه؟ اولی دنبال یسری ارزشها رفته و بزودی نتیجه تلاششو میبینه. یک روز همون دومی میاد زیر دست این کار میکنه.
زینب: ایران هم میتونست اوضاع اقتصادی و به تبع اون علمی و صنعتی پیشرفته تری داشته باشه؛ اگه استقلال خودش رو نادیده میگرفت و وابسته به کشورهای سلطه بر جهان و استعمار گر از جمله آمریکه و اسرائیل میشد.
زهره: خب میشد..!
فاطمه: این چه حرفیه زهره جان؟ میدونی استعمارگر ینی چی؟ ینی دزد! ینی ظالم! ینی فرعون زمان! بریم زیر ولایت طاغوت که چی؟
زهرا: همه ثروتها و علوم پزشکی و صنعتی و همه و همه مال خداست؛ هر موقع، به هرکی هرچقدر بخواد میده و اگه بما کم داده، یا بخاطر تلاش کمه! و یا امتحان الهیه!
ما از خیلی چیزای مادی عقب موندیم چون مملکتمون دست شاه و مزدورای غربی بود. بعدشم که انقلاب کردیم و اون موش کثیف و دارو دسته ش رو از کشور بیرون کردیم، کل دنیا جمع شدن بر علیه یه کشوری که نظامش از هم پاشیده و سرمایه های ملیش به تاراج رفته؛ با این وجود 8 سال مقاومت کردیم و جنگیدیم و به کل دنیا پیروز شدیم؛ درحالی که رزمنده هامون حتی مشکل پوتین و کمبود سیم خاردار داشتن. حالا 30 ساله جنگ تموم شدیم و تا سالها بعد اون جنگ حتی تا الان تو کار جبران آسیب های جنگ و قبل جنگ بودیم و هستیم. ولی باز تو این سی سال بقدری پیشرفت داشتیم، که دنیا رو به حیرت آوردیم.
زینب: تو این مدت ندونستیم خسارتهای جنگ رو جمع و جور کنیم یا به فتنه های ریز و درشت، از شمال و جنوب و شرق و غرب برسیم. ندونستیم با فرقه های بیشماری که دشمن برا دور کردن ملت از دین و ایمانشون درست کرده، مقابله کنیم، یا جلوی 3000 تا شبکه ی ماهواره ای رو که به زبان فارسی باهدف ترویج فساد راه اندازی کردن، در بیایم؟ با این وجود، موشک ساختیم فرستادیم هوا؛ موجود زنده فرستادیم فضا و برگردوندیم؛ که هنوزم که هنوزه، یسری از کانالای غربی تکذیبش میکنن. پهباد و هواپیمای جاسوسی امریکا رو که هیچ راداری نمیتونه شناساییش کنه، سالم رو زمین نشوندیم امریکا با اون عظمت پوشالی دنیاییش دست دراز کرد سمتمون که لطفا هواپیمای جاسوسیمون رو که فرستاده بودیم امارتونو در بیاره رو برش گردونید.
مریم: پررووو
زینب: چنبار با اطمینان گفتن ایران نمیتونه بالای 5 درصد اورانیوم تولید کنه اما ایران تا 20 درصد رسید؛ انقد کم آوردن و وحشت کردن که کلی دانشمند ترور کردن.
فاطمه: ایران اسلامی کشور امام زمانه و نیرو امداد غیبی همیشه کمکش بوده و هست.
زهرا: بعد، اونوقت یه عده به جای تشکر میزنن تو سر ایران، که چرا پول کمه. موندم جواب شهدا رو چی بدیم با این وضعمون.
زهره: میدونید وقتی استاد اون حرفا رو میزد من اصلا به اینجیزا فک نمیکردم. ذهنم پیش رفاه و زندگی خوب خودم بود. مطمئنم بقیه بچها و حتی استادم حواسش به اینچیزا نبوده و اگرم اطلاع داشتن انقد تبلیغات علیه انقلاب و ایران زیاده که آدم ناخوداگاه دوست داره از ضعف نظام بگه و بخنده.
مریم: راس میگه اون جوری که دشمن شب روز با ماهواره و کتاب و اینترنت و عکس و فیلم ... تبلیغ میکنه ما هیچکاری نمیکنیم. بعضی از کارایی هم که میشه، تحت تاثیر همون افکار مادی و ضد اسلامی غربی ساخته میشه.
زینب: قوربون امام زمان عج برم که اینارو میبینه و این گمراهی، و عطش مردم به حضور امام زمانشون رو میبینه، اما نمیتونه بیاد چون یار کافی نداره!
زهرا: بنظر من کسایی که تا حد هرچند کم آگاهی دارن، باید تاجایی که میتونن، آگاهی دهی کنن و حداقل اطرافیانشون رو توجیه کنن.
فاطمه: بخاطر همین حضرت آقا دانشجوها رو افسر جوان جنگ نرم معرفی کردن و بخاطر همین ندای این عمار سر دادن.
راهکار شما برای حل این مشکلات مخصوصا غفلت و ناآگاهی عوام چیه؟
داستان شماره ی 4
خدایا! خودت را نشانم بده!
خانم حیدری (استاد قرآن) : بچه ها امروز میخوایم در مورد آیه ی 143 سوره ی اعراف هست.
وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ
و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!» (143اعراف)
فاطمه: بنظر خیلی عاشقانه م عارفانه میاد
زینب: ولی جواب خدا یه جورایی موسی ع رو شرمنده کرده که بعد موسی ع توبه کرده از درخواستش. انگار به ادم میخواد بگه هر چیزی رو نباید از خدا خواست.
مریم: اره. باید حد و حدودمونو بدونیم. و با آگاهی به اطرافمون نگاه کنیم که خدایی نکرده چیزی از خدا نخوایم که دوس نداره از ما بشنوه.
خانم حیدری: درسته اما بچها اینجوریام نبوده که حضرت موسی ع ندونه که خدا منزه هست از اینکه دیده بشه. اما خب فشارهایی که بنی اسرائیل اونموقع به موسی ع وارد میکرد و میفتن چطور بپرستیم خدایی رو که نمی بینیم، باعث شد که موسی از خدا بخواد که ببیندش.
زهرا: اتفاقا یه شاعری در مورد این آیه خطاب به حضرت موسی این بیت رو سروده:
چو روی به طور سینا، ارنی نگو و بگذر
که نیرزد این تمنا، به جواب لن ترانی
خانم حیدری: بله خیلی زیباست و شاعر دیگری در جواب این شاعر میگه:
چو رسی به طور سینا، ارنی بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو، چه ترا، چه لن ترانی
مریم: چه قشنگ و عاشقانه. ینی همین که صداتو بشنوم که داری با من حرف میزنی به همه چیز میرزه حتی به جواب لن ترانی
خانم حیدری: اتفاقا حضرت موسی به این عشقبازیا و کش دادن صحبت با یار معروف هست. تو اون قسمتی از قران که میگه:
وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَمُوسىَ
قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیهْا وَ أَهُشُّ بهِا عَلىَ غَنَمِى وَ لىِ فِیهَا مَارِبُ أُخْرَى(17و18 طه)
و آن چیست در دست راست تو، اى موسى؟! گفت: "این عصاى من است بر آن تکیه مىکنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىریزم و مرا با آن کارها و نیازهاى دیگرى است."
وقتی خدا میخواد به حضرت موسی ع بگه عصاتو بنداز تا اژدها بشه اول ازش میپرسه موسی این چیه تو دستت؟
موسی ع موتونه بگه عصامه خدایا خوئت که بهتر میدونی. اما کشش میده و طولانیش میکنه. میگه: این عصامه. بعد حالا برا خدا توضیح میده عصا چیه و به چه کاری میاد: بهش تکیه میکنم، برگ درختارو باش میریزم گوسفندام بخورن و خیلی کارای دیگه.
زینب: ینی حتی وقتی باتو حرف میزنم، چون میدونم داری گوش میدی به حرفام و صدامو میشنوی سیر نمیشم از حرف زدن باهات.
مریم: خیلی لذت بردم. واقعا اینجور لذتهارو که ادم میبینه دنیا چقدر تو نظرش وقت تلف کردن و بی مزه س!
فاطمه: دعا کردن هم همینطوره؛ حرف زدن با معبود و معشوق که میدونی گوش میده حرفاتو. اصلا خودش صدات زده باش حرف بزنی1 و استجابتش رو هم ضمانت کرده2.
خانم حیدری: بچها یه شاعر سومی هم اومده و خطاب و به هر دو شاعر یه بین سروده؟
مریم: ببین این دیگه کیه.
خانم حیدری:
ارنی کسی بگوید، که تورا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه جواب لن ترانی
مریم: زده تو خالهااا خوشم اومد. میگه ینی دوساعته سر کار بودیم.
زینب: خدا همیشه با ماست و همیشه میشه با او صحبت کرد قرآن و احادیتث که از قرآنهای ناطق هستن، دم دستمونن. و خود خدا حاضر و ناظر مارو میبینه و ما هم تمام دنیا رو که نگاه کنیم آیات و نشانه هاش رو میبینیم.
فاطمه: وقتی خود خدا همیشه هست و همه جا هت دیگه چه نیاز به درخواست ترانی.
زهرا:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم به دریا بنگرم، دریا تو بینم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت نشان از روی زیبای تو بینم
خانم حیدری: کدوم دین بجز اسلام همچین خدایی رو معرف کرده؟ خداییکه همه جاهست و هر لحظه مراقب و همرا ماست. خداییکه همیشه کنارته و حرفاتو گوش میده حتی وقتی تو حواست بهش نیست. خداییکه تو قرآن باهت حرف زده و بار ها مورد خطابت قرار داده: یا ایها الناس، یا ایها المومنون و...
پ.ن: 1و2- وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ (60غافر)
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، (و تکبر از دعا تکبر از عبادت است و) البته کسانى که از عبادت من تکبر مىورزند به زودى خوار و سرافکنده وارد جهنم مىشوند.