داستان شماره ی 4
خدایا! خودت را نشانم بده!
خانم حیدری (استاد قرآن) : بچه ها امروز میخوایم در مورد آیه ی 143 سوره ی اعراف هست.
وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ
و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!» (143اعراف)
فاطمه: بنظر خیلی عاشقانه م عارفانه میاد
زینب: ولی جواب خدا یه جورایی موسی ع رو شرمنده کرده که بعد موسی ع توبه کرده از درخواستش. انگار به ادم میخواد بگه هر چیزی رو نباید از خدا خواست.
مریم: اره. باید حد و حدودمونو بدونیم. و با آگاهی به اطرافمون نگاه کنیم که خدایی نکرده چیزی از خدا نخوایم که دوس نداره از ما بشنوه.
خانم حیدری: درسته اما بچها اینجوریام نبوده که حضرت موسی ع ندونه که خدا منزه هست از اینکه دیده بشه. اما خب فشارهایی که بنی اسرائیل اونموقع به موسی ع وارد میکرد و میفتن چطور بپرستیم خدایی رو که نمی بینیم، باعث شد که موسی از خدا بخواد که ببیندش.
زهرا: اتفاقا یه شاعری در مورد این آیه خطاب به حضرت موسی این بیت رو سروده:
چو روی به طور سینا، ارنی نگو و بگذر
که نیرزد این تمنا، به جواب لن ترانی
خانم حیدری: بله خیلی زیباست و شاعر دیگری در جواب این شاعر میگه:
چو رسی به طور سینا، ارنی بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو، چه ترا، چه لن ترانی
مریم: چه قشنگ و عاشقانه. ینی همین که صداتو بشنوم که داری با من حرف میزنی به همه چیز میرزه حتی به جواب لن ترانی
خانم حیدری: اتفاقا حضرت موسی به این عشقبازیا و کش دادن صحبت با یار معروف هست. تو اون قسمتی از قران که میگه:
وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَمُوسىَ
قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیهْا وَ أَهُشُّ بهِا عَلىَ غَنَمِى وَ لىِ فِیهَا مَارِبُ أُخْرَى(17و18 طه)
و آن چیست در دست راست تو، اى موسى؟! گفت: "این عصاى من است بر آن تکیه مىکنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مىریزم و مرا با آن کارها و نیازهاى دیگرى است."
وقتی خدا میخواد به حضرت موسی ع بگه عصاتو بنداز تا اژدها بشه اول ازش میپرسه موسی این چیه تو دستت؟
موسی ع موتونه بگه عصامه خدایا خوئت که بهتر میدونی. اما کشش میده و طولانیش میکنه. میگه: این عصامه. بعد حالا برا خدا توضیح میده عصا چیه و به چه کاری میاد: بهش تکیه میکنم، برگ درختارو باش میریزم گوسفندام بخورن و خیلی کارای دیگه.
زینب: ینی حتی وقتی باتو حرف میزنم، چون میدونم داری گوش میدی به حرفام و صدامو میشنوی سیر نمیشم از حرف زدن باهات.
مریم: خیلی لذت بردم. واقعا اینجور لذتهارو که ادم میبینه دنیا چقدر تو نظرش وقت تلف کردن و بی مزه س!
فاطمه: دعا کردن هم همینطوره؛ حرف زدن با معبود و معشوق که میدونی گوش میده حرفاتو. اصلا خودش صدات زده باش حرف بزنی1 و استجابتش رو هم ضمانت کرده2.
خانم حیدری: بچها یه شاعر سومی هم اومده و خطاب و به هر دو شاعر یه بین سروده؟
مریم: ببین این دیگه کیه.
خانم حیدری:
ارنی کسی بگوید، که تورا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه جواب لن ترانی
مریم: زده تو خالهااا خوشم اومد. میگه ینی دوساعته سر کار بودیم.
زینب: خدا همیشه با ماست و همیشه میشه با او صحبت کرد قرآن و احادیتث که از قرآنهای ناطق هستن، دم دستمونن. و خود خدا حاضر و ناظر مارو میبینه و ما هم تمام دنیا رو که نگاه کنیم آیات و نشانه هاش رو میبینیم.
فاطمه: وقتی خود خدا همیشه هست و همه جا هت دیگه چه نیاز به درخواست ترانی.
زهرا:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم به دریا بنگرم، دریا تو بینم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت نشان از روی زیبای تو بینم
خانم حیدری: کدوم دین بجز اسلام همچین خدایی رو معرف کرده؟ خداییکه همه جاهست و هر لحظه مراقب و همرا ماست. خداییکه همیشه کنارته و حرفاتو گوش میده حتی وقتی تو حواست بهش نیست. خداییکه تو قرآن باهت حرف زده و بار ها مورد خطابت قرار داده: یا ایها الناس، یا ایها المومنون و...
پ.ن: 1و2- وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ (60غافر)
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، (و تکبر از دعا تکبر از عبادت است و) البته کسانى که از عبادت من تکبر مىورزند به زودى خوار و سرافکنده وارد جهنم مىشوند.
داستان شماره ی 3
اقیانوس لذت و معرفت
خانم حیدری (استاد قرآن): بچها! وقتی قرآن میخونید، چه حسی دارید؟ حس
می کنید کتاب داستان میخونید؟ یا یه کتاب قانون؟یا چی؟
مریم: خب قرآن کتاب دینی ماست و برای همه ی امت اسلام هست. منم یکی از اونا. خوندنشم ثواب داره؛ پس می خونیم دور هم.
زینب: منم با مریم موافقم به اضافه ی این که، موقع قرآن خوندن، خیلی حس خوبی دارم و حس میکنم چقدر خدا دوستم داشته و چقدر برام اهمیت قائل بوده، که به حجم قرآن با من سخن گفته!
زهرا: وقتی یک نفرو دوس داری و حرفاش برات مهمه، دوس داری برات حرف بزنه. کار نداری داره ازت تعریف میکنه یا ازت شاکیه! کار نداری اصلا چی میگه! ولی از نشستن پای صحبت او لذت میبری. حالا چه برسه که بدونی او هم عاشق شماست و خیلی براش مهمی و او هم به لذتی که شما میبری واقف و بیناست. معبود یکتاست و مالک تمام دنیاست.
فاطمه: وقتی قرآن با صوت زیبا خونده میشه، و من هم معنی اون آیات رو بلد باشم، خیلی لذت میبرم. فارغ از ثواب زیادش، یجوری استراحت و دوری از دنیای پر جذبه هست. انگار چند لحظه دنیا و همه ی چیزای توش، همه ی آدما و قشنگیاش فراموشم میشه.
زهرا: وقتی خوتو تو قرآن و معانیش و لذتی که از حرف زدن با حضرت دوست میبری، غرق میکنی حس می کنی موقعیت مکان و زمان رو فراموش کردی.
خانم حیدری: یکی از مفسرین قرآن میگه : قرآن مثل یه اقیانوسه که هرکسی هرچقدر که بخواد ازش بهره میبره. یکی تشنه س میاد با آب گوارای قرآن، رفع تشنگی میکنه. یکی آلودس، میاد با زلالی آب قرآن خودشو پاک می کنه. بعضیا از نسیم لب اقیانوس قرآن، لذت میبرن. بعضیا دستاشو میکنن تو آب و از خنکیش لذت میبرن. حتی یه عده پاچه ی شلوارشونو میزنن بالا و تو آب کنار ساحل راه میرن و از هوای خوب، و خنکی و لذت اون استفاده میکنن. بعضیا ازش ماهیگیری میکنن و...
فاطمه: و خوشبحال اونایی که میرن جاهای عمیق اقیانوس شنا میکنن. کسایی که بیشترین لذت رو از قرآن میبرن و غرق مفاهیم و معانی بالاش میشن..
مریم: و چقدر زیادن آدم هایی که لب اقیانوس خنک و گوارا و زلالی مثل قرآن، از تشنگی جون میدن؛ چون نرفتن سراغش! دوای همه ی دردها و راه رسیدن به همه ی خواسته های ما تو قرآن هست؛ اما خیلیا قران رو نمیبینن و از کنارش به سادگی رد میشن. غرق مشکلات مادی و معنوین اما تشنه، لب آب از دنیا میرن.
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردی
زهرا: خیلی ناراحت کننده س ادمو میسوزونه که شاه کلید مشکلات، تو خونه ت باشه و حیرون آواره تو دنیا گم بشی.
فاطمه: نه تهنا تو همه ی کارامون از قرآن کمک نمیگیریم بلکه در حد یه کتاب معمولی هم معنیشو نمی خونیم. مثلا کتاب مقدسمونه!؟!
مریم: هر وقت میخوایم بریم سمتش، شیطون ملعون توجه مونو به چیز دیگه جلب میکنه و همه ی تلاشو میکنه از قرآن فاصله بگیریم و ما چه بد خر شیطون میشیم
خانم حیدری:
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30 فرقان)
فرستاده خدا گوید: اى پروردگار من، همانا قوم من، این قرآن را متروک گذاشتند (و از درک معارف و عمل به آن اعراض نمودند)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ : به نام خداوند بخشنده مهربان
(1) وَ الْعَصْرِ : به عصر سوگند
(2) إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ : که انسانها همه در زیانند
(3) إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ : مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند،
وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرْ : و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نمودهاند!
یکی از مفسرین قران کریم ( به نام فخر رازی) می گوید: " طبق روال عادی مشغول تفسیر قرآن بودم که به سوره ی عصر رسیدم. نکات عجیب و قابل تاملی در این سوره هست که برایم قابل درک نبود:
- اول این سوره با سوگند آغاز می شود؛ آن هم سوگند به عصر و زمان که سوگند بزرگو عظیمی است؛ و این خود تاکیدیست بر آنچه در ادامه خواهد گفت.
- کلمه ی إِنَّ به معنای قطعا، در ابتدای سوره، خود نشان تاکید است
- حرف لَ بر سر کلمه ی لَفِى باز به معنای تاکید است.
- آیه میتوانست به این صورت باشد: إِنَّ الْانسَانَ علی خُسْرٍ به معنی انسان بر زیان است و زیان میکند؛ اما آیه به این صورت است: إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ یعنی انسان غرق در زیان است و این خود باز شدت و تاکید را می رساند.
مفسر قرآن میگوید که خب این خبری که قرآن از ان خبر میدهد واضح است و هر متدینی میداند که اگر ایمان و عمل صالح و.. نداشته باشد در آخرت زیان می بیند. ولی دلیل اینهمه تکرار و تاکید چیست؟
این مسئله همچنان برایم نامفهوم بود تا اینکه روزی به بازار رفتم در بازار هر کاسبی مشغول کار خود بود. یکی پارچه می فروخت، یکی کوزه، دیگری هم نجاری می کرد و همه طبق روال عادی و به آرامی مشغول انجام کار خود بودند. اما در آن میان، صدای یک یخ فروش توجه هرکسی را جلب میکرد. او بشدت در تکاپو و تلاش بود و با حالت التماس و عجله از مردم میخواست که از او یخ بخرند.
با دیدن چهره ی مضطر او دیگر علت آن همه تاکید در سوره ی عصر را فهمیده بودم.
تفاوت یخ فروش با سابر فروشنده ها این است که: سرمایه ی یخ فروش هر لحظه درحال آب شدن و از بین رفتن است. حال آنکه فروشنده های دیگر اگر امروز جنسشان را نفروشند، می توانند فردا یا روز های بعدی آن را فروخته و سود کنند. اما یخ فروش هر لحظه که میگذرد در حال خسر و زیان است؛ مگر اینکه یخ هایش را بفروشد.
حکایت زندگی ما هم چنین است ما نیز با سرمایه ی عمر به این دنیا آمده ایم. سرمایه ای که هر لحظه در حال آب شدن است و اگر از آن برای سود اخروی استفاده نکنیم، حتما و قطعا، غرق در زیان خواهیم بود. یخ فروش اگر یکبار سرمایه اش را از دست بدهد، باز میتواند از نو شروع کند؛ اصلا میتواند به سراغ شغل دیگری برود. اما انسان فقط یکبار فرصت زندگی و داشتن سرمایه را دارد. سرمایه ی ارزشمند عمر که فقط یک نفر توان قیمت گذاری بر آن را دارد که البته بسیار بیشتر از آنچه عمرمان می ارزد، سرمایه را از ما خریدار است و آن خالق و مالک و پروردگار ماست.
پس کسی که چنین فروشنده ای را بی اعتنایی کرده، به هنگام تلاش و تکاپو برای استفاده ی مناسب از سرمایه ی عمر، خود را با دنیای پوچ و توخالی مشغول نماید با نهایت تاکیدات ممکن، زیان کرده! زیانی که هرگز قادر بجبرانش نخواهد بود.