زهرا: آخه آدم چقدر باید پررو و بی حیا باشه که خودش بزنه خراب کنه بعد بندازه تقصیر یکی دیگه؟
مریم: خودشون شهرو با آشغال ریختنهاشون کثیف میکنن بعد از خیابونای اروپا تعریف میکنن. بعدشم میگن ایران جای موندن نیست باید بریم اونجاها زندگی کنیم. غافل از اینکه اگر بی فرهنگهایی مثل شما برید اروپا رم کثیف میکنید.
فاطمه: خیلی از این حرفایی که میزنن حرف خودشون نیست؛ از ماهواره یاد میگیرن
زینب: آخه تنها بحث کثیفی خیابونا نیست خیلی فرهنگهای غلطی که بین مردم گاها جا میفته هم تقصر نظامو و مملکت میندازن. مثلا همین تقلب کردن یا پارتی بازی و ... خودشون انجا میدن بعد میشینن یه گوشه به ایران بد و بیراه میگن.
زهرا: میتونست با دیدن خیابونای اروپا بگه خاک به سرم ببین با حکومت طاغوت و غیر دینی چه خیابونای تمیزی دارن. یعنی مردمشون نظافت رو رعایت کردن و این فرهنگ رو داشتن منم کار زشتی کردم تا الان اشغالامو تو خیبون میریختم. از این ببعد این کارو نمی کنم.
اما خیلیا به تشویق شبکه های ماهواره ای ضد ایرانی هر مسئله ی کوچیک و بزرگی رو سیاسیش میکنن و به سر نظام تازه شکل گرفته ی ما میکوبن!
فاطمه: بنظرتون برای حل این مشکل چیکا باید بکنیم؟
زهرا: سوال من اینه که آیا واقعا خانواده ها یعنی پدر و مادر نمیدونن این عروسکها با چه هدفی ساخته شدن؟ یا حتی درمورد نگاه کردن به یکسری فیلمها و ماهواره؛ چطور میتونن اجازه بدن بچه شون با این چیزا آشنا بشن؟
زینب: نه زهرا جان خیلیاشون نمیدونن.فکر میکنن با اینکار به بچشون آزادی و لذت بیشتریدادن و دارن بهشون محبت میکنن.
زهرا: درحالیکه با این کار آینده ی بچه شونو تباه میکنن.
فاطمه: این فیلمها و کاتونها و اسباب بازی ها خود نمایی و لذت جنسی رو شعله ور میکنن و بخاطر همین چیزاست که سن بلوغ هم دخترا هم پسرا بشدت پایین اومده.
مریم: بچه ای که از کودکی با عروسکی بازی کرده که رو برجستگی های بدنش کاملا کار شده و مو و صورتش کاملا آرایش کرده س، خب معلومه زود به سن بلوغ جنسی میرسه. حالا من شنیدم دختر بچها به خاطر انسی که با این عروسکای دختر که با فکر جنسی ساخته شدن ، پیدا میکنه، در سنین بالاتر به جای گرایش به جنس مخالف، به سمت هم جنس کشیده میشن.
زهرا: منم همینو میگم دیگه؛ مادری که در دوران کودکی خودش با عروسکهای اون زمون بازی کرده که از پارچه و دکمه و کانوا درست میشده و کاملا سالم و بچگانه بودن یعنی متوجه تفاوت بسیار اونا با این عروسکها نمیشه؟؟؟؟؟
زینب: عروسک بازی خیلی بازی خوبی هست از جهت مختلف که یکی از اونها اینه که دختر از بچگی مادر بودن رو یاد میگیره مثلا با عروسکاش حرف میزنه میخوابوندشون و... به خاطر همونم عروسکها رو به شکل بچه طراحی می کردن. اما الان عروسکها باربی و برتز و.. بچه نیستن ؛ بلکه یه خانم جوان با جسمی زنانه و صورتی آرایش کرده هستند. و این یعنی عروسک نتنها باعث رشد شخصیت اجتماعی کودک نمیشود بلکه از همان سن کودکی با مسائلی آشنا میشود که شاید تا 10 سال دیگر هم نباید آشنا میشد.
فاطمه: این عروسکها با اشاره به اینکه هدف نهایی برای تو ای دختر فقط ایجاد جذابیت و خودنماییست، ارزش های معنوی را زیر پاگذاشته این میشود که تمام ذکر و فکر ان کودک در بزرگ سالی رسیدن به ظاهر خود میشود که در نهایت زیر خاک خواهد پوسید. عملهای مختلف زیبایی مثل بینی و پروتز لب، آرایش دائمی عده ای در کوچه و خیابان که آرامش را حتی در دانشگاه ها هم از مردم سلب کرده است، همگی از نتیایج این ابزار محرک جنگ نرم هستند.
زینب: خب حالا به نظرتون برای حل این مشکل چیکار باید کرد؟ چطور سطح آگاهی رو باید بالا ببریم؟
زهرا: چی شد شما که حوصله نداشتی؟ شما هم که وقت نداشتی!
مریم : آخری رو نگاه کن آخه! حالا بیکار نیستی وقت برا برنامه ی مذهبی نداری میخوای 4ساعت زودتر بری جا بگیری؟
فاطمه: ولی آخه چرا اینطوری میشه؟
زینب: به نظر من اونا به سمت چیزی میرن که از نظرشون جذابتر و مهیج تر هست. از مراسماتی مثل کنسرت لذت میبرن. اما مراسمات مذهبی رو یه چیز تشریفاتی و بی روح می بینن.
فاطمه : در حالی که اصلا اینطور نیست. لذت های دنیایی خیلی زودگذر هستند. یعنی همون لحظه بهت حس خوبی میدن اما بعد یه مدت کوتاهی اون حس کاملا از بین رفته و حتی اغلب افسردگی میارن.
زهرا: ولی لذت های معنوی تا مدتها و حتی تا اخر عمر بهت حس آرامش میدن. لذت بودن با خوبان خدا و راز و نیاز با خدا لذتی هست که هرگز نمیشه ازش چشم پوشید. اما چرا این لذت رو درک نمیکنن؟
مریم: من مطمئنم تا بحال این لذت رو نچشیدن. یعنی نرفتن سمتش را بچشن. نتیجه ش این میشه که از دور مراسمات پر فیض و برکتی مثل شبی با شهدا رو سرد و خسته کننده می بینن.
زینب: خب پس راهکار حل این مشکل چیه؟ چیکار باید کرد که کسانی که مراسمات مذهبی رو سرد و خشک و بی روح میبینن، به سمتش کشیده بشن؟ حدااقل یکبار هم که شدن بچشن طعم شیرینشو، چون به نظر ما یک بار اگر کسی با این لذتها آشنا بشه ازشون دست بر نمی داره!
داستان شماره ی 5
غفلت کوفی
زهرا: فاطمه خیلی حالم بده ؛ خیلی
فاطمه: چی شده مگه؟
زهرا: اخه مگه ادم چقدر میتونه گوسفند باشه؟ اصلا نمیخوام درموردشون صحبت کنم! مریم شما بگو.
زهره: هیچی استاد زبان تخصصی اومد کلاس. از واقعیتهای ایران و جهان گفت و زهرا بهم ریخت.
مریم: تو حرفاش بی احترامی به ارزشهای دینی و مسخره کردن دین تو چشم میزد. منم بهم برخوردم انصافا.
زهرا: بدیش اینجاس که فقط باید سکوت کنیم. هیچی نمیتونیم بگیم چون همه با استاد موافق بودن. کساییم که خنثی بودن، چون استاد باسواد و باکلاس بود و تدریس و اخلاقش رو همه دوس دارن، این چرتو پرتاشم قبول میکنن و می ذارن به حساب سواد و اطلاعات!
مریم: با حالت طنزحرف میزد. طوری که بعد کلی مسخره کردن و.. بچه ها می خندیدن؛ میگفتن چه استاد باحالیه؛ خیلی ازش خوشم میاد و...
زهره: خب راس میگفت دیگه؛ از خودش که نمیگفت. تجربه هاشو میگفت.
زهرا: تجربه؟؟؟؟؟ رسما برگشت گفت خانوما تو خوابگاه هرچقد دوس دارید و تا میتونید برقصید.گفت بشین به کوچترین سوژه و اشتباه این و اون از ته دل تا میتونید بخندید حتی اگه هم اتاقیتون خواب بود و نصف شب، رعایت نکنید. سلامت جسم و روان شما مهم تر از خواب یکی دیگه س. این ینی180درجه مخالف ارزشها و اخلاق اسلام.
مریم: درمورد حقوق دانشجوها تو ایران و آلمان میگفت؛ که اونجا هر ماه بیشتر از نیاز ی زندگی دانشجویی، به هر نفر میدن. درحالی که ایران برای یه دانشجوی مجرد500 هزار تومن میدن و اگر متاهل باشه 70 تومن بیشتر! بچه هام کلی مسخره کردن.
زهره: خب مگه دروغ میگفت؟؟
مریم: بفرما همه هم مثل زهره فک میکنن.
فاطمه : زهره جان دو تا دانش آموز کنکوری رو در نظر بگیر. یکی درس میخونه و سختی میکشه؛ از خوشی هاش میزنه اون یکی درس نمیخونه و فقط تو خوش گذرونیه. حالا اگه اون درس خونه کلی دادو بیداد بزنه که چرا شرایط او از من بهتره؟ و چرا به من خوش نمیگذره شما چی میگی؟ باز میگی خب راس میگه؟ اولی دنبال یسری ارزشها رفته و بزودی نتیجه تلاششو میبینه. یک روز همون دومی میاد زیر دست این کار میکنه.
زینب: ایران هم میتونست اوضاع اقتصادی و به تبع اون علمی و صنعتی پیشرفته تری داشته باشه؛ اگه استقلال خودش رو نادیده میگرفت و وابسته به کشورهای سلطه بر جهان و استعمار گر از جمله آمریکه و اسرائیل میشد.
زهره: خب میشد..!
فاطمه: این چه حرفیه زهره جان؟ میدونی استعمارگر ینی چی؟ ینی دزد! ینی ظالم! ینی فرعون زمان! بریم زیر ولایت طاغوت که چی؟
زهرا: همه ثروتها و علوم پزشکی و صنعتی و همه و همه مال خداست؛ هر موقع، به هرکی هرچقدر بخواد میده و اگه بما کم داده، یا بخاطر تلاش کمه! و یا امتحان الهیه!
ما از خیلی چیزای مادی عقب موندیم چون مملکتمون دست شاه و مزدورای غربی بود. بعدشم که انقلاب کردیم و اون موش کثیف و دارو دسته ش رو از کشور بیرون کردیم، کل دنیا جمع شدن بر علیه یه کشوری که نظامش از هم پاشیده و سرمایه های ملیش به تاراج رفته؛ با این وجود 8 سال مقاومت کردیم و جنگیدیم و به کل دنیا پیروز شدیم؛ درحالی که رزمنده هامون حتی مشکل پوتین و کمبود سیم خاردار داشتن. حالا 30 ساله جنگ تموم شدیم و تا سالها بعد اون جنگ حتی تا الان تو کار جبران آسیب های جنگ و قبل جنگ بودیم و هستیم. ولی باز تو این سی سال بقدری پیشرفت داشتیم، که دنیا رو به حیرت آوردیم.
زینب: تو این مدت ندونستیم خسارتهای جنگ رو جمع و جور کنیم یا به فتنه های ریز و درشت، از شمال و جنوب و شرق و غرب برسیم. ندونستیم با فرقه های بیشماری که دشمن برا دور کردن ملت از دین و ایمانشون درست کرده، مقابله کنیم، یا جلوی 3000 تا شبکه ی ماهواره ای رو که به زبان فارسی باهدف ترویج فساد راه اندازی کردن، در بیایم؟ با این وجود، موشک ساختیم فرستادیم هوا؛ موجود زنده فرستادیم فضا و برگردوندیم؛ که هنوزم که هنوزه، یسری از کانالای غربی تکذیبش میکنن. پهباد و هواپیمای جاسوسی امریکا رو که هیچ راداری نمیتونه شناساییش کنه، سالم رو زمین نشوندیم امریکا با اون عظمت پوشالی دنیاییش دست دراز کرد سمتمون که لطفا هواپیمای جاسوسیمون رو که فرستاده بودیم امارتونو در بیاره رو برش گردونید.
مریم: پررووو
زینب: چنبار با اطمینان گفتن ایران نمیتونه بالای 5 درصد اورانیوم تولید کنه اما ایران تا 20 درصد رسید؛ انقد کم آوردن و وحشت کردن که کلی دانشمند ترور کردن.
فاطمه: ایران اسلامی کشور امام زمانه و نیرو امداد غیبی همیشه کمکش بوده و هست.
زهرا: بعد، اونوقت یه عده به جای تشکر میزنن تو سر ایران، که چرا پول کمه. موندم جواب شهدا رو چی بدیم با این وضعمون.
زهره: میدونید وقتی استاد اون حرفا رو میزد من اصلا به اینجیزا فک نمیکردم. ذهنم پیش رفاه و زندگی خوب خودم بود. مطمئنم بقیه بچها و حتی استادم حواسش به اینچیزا نبوده و اگرم اطلاع داشتن انقد تبلیغات علیه انقلاب و ایران زیاده که آدم ناخوداگاه دوست داره از ضعف نظام بگه و بخنده.
مریم: راس میگه اون جوری که دشمن شب روز با ماهواره و کتاب و اینترنت و عکس و فیلم ... تبلیغ میکنه ما هیچکاری نمیکنیم. بعضی از کارایی هم که میشه، تحت تاثیر همون افکار مادی و ضد اسلامی غربی ساخته میشه.
زینب: قوربون امام زمان عج برم که اینارو میبینه و این گمراهی، و عطش مردم به حضور امام زمانشون رو میبینه، اما نمیتونه بیاد چون یار کافی نداره!
زهرا: بنظر من کسایی که تا حد هرچند کم آگاهی دارن، باید تاجایی که میتونن، آگاهی دهی کنن و حداقل اطرافیانشون رو توجیه کنن.
فاطمه: بخاطر همین حضرت آقا دانشجوها رو افسر جوان جنگ نرم معرفی کردن و بخاطر همین ندای این عمار سر دادن.
راهکار شما برای حل این مشکلات مخصوصا غفلت و ناآگاهی عوام چیه؟
داستان شماره ی2
تقلب
فاطمه: زهره جان امتحان چطور بود؟
زهره: بد نبود یک چیزایی نوشتیم دیگه
مریم: اینبار از رو کی نوشتی ناقلا؟
زهرا: ااااا مریم این چه حرفیه؟ زهره اهل تقلب نیس.
زهره: بودن دیگه بچه ها. کمک کردن دستشون گرم. خیلی با معرفتن.
فاطمه: مجید دلبندم دست نه، دمشون گرم!
زهره: همون
زهرا: معرفت یا خیانت؟ دختر جان، فردا خدا بخواد دکتر میشی با این سواد تقلبی چطور میخوای بیمار ببینی؟ اگه بخاطر تجویز اشتباه شما یکی مرد، چی جواب خونوادشو میدی؟ عذاب وجدان زندگیتو داغون میکنه.
زهره: زهرا جان فعلا تقلب نکنم استاد زندگیمو داغون میکنه
مریم: نیما بت رسوند یا افشین؟
زهره: نیمای گوساله رفته بود نشسته بود بین اکیپ مهسا اینا. بیشعور محل سگم نذاشت. خواستم خودکارمو بکنم تو چشش بگم چش سفید دوماه پیش تو نبودی میگفتی تو دانشگاه جز تو کسی رو نمیبینم؟..
مریم: اینو میگفتی ورقه های سوال تو پاکت از خنده پاره میشدن. باورت شده بود خنقول. پسرا همشون همینن وقتی بات حال کنن هواتم دارن؛ بعدا که براشون تکراری شدی عین آشغال مچالت میکنن میندازنت دور.
فاطمه: زهره خانم نگرفتی زهراچی گفت. این کارت خیلی اشتباست. شرعا هم که گناه داره . بنا به فتوای تمام مراجع.
زهرا: ینی نمره ای که میگیری با انجام گناه بوده؛ و اون نمره ای که گرفتی حق خودت نبوده؛ اینجوری مدرک میگیری و بعد با همون مدرک حرام، کار میکنی؛ پولی که از این مدرک در بیاد هر چقدرم تو بیمارستان عرق بریزی حرامه. و اگه دادی بچت خورد، تبعاتش با خودته.
مریم: به بچه نون حلال میدی میره سراغ شیطون و کار بد، حالا چه برسه حروم خوارش کنی. تازه گناهاشم پای شماست؛ چون تو نون حروم خروندیش!
زهره: راس میگی پدر مادر ما که کلی زحمت کشیدن پول حلال آوردن شدیم ما ببین نسل بعد چی میشه.
مریم: عزیزم تقلب ینی دزدی.
زهره: اگر کسی که تقلب میده راضی باشه، چی؟
فاطمه: ربطی نداره کسی که باید راضی باشه اون دانشجویی هست که تقلب نمیکنه و با سواد خودش مینویسه و عاقبت نمرش با شمایی قیاس میشه که دسته جمعی و با تقلب نوشتید.
زهرا: و البته باید اون مریضهایی که تو بیمارستان و مطب به شما مراجعه میکنن به خیال اینکه مدرک دارید. بیچاره ها نمیدونن این مدرک از کجا اومده. اگر درس درمانش نکنی باید یش خدا جواب پس بدی.
مریم: هرچند خیلی کار هیجان انگیزی هست و من خودم خیلی تو اینجور شلوغکاریا پایم ولی چن وقتی هست که چون فهمیدم خدا اینکارمو دوست ندارد،گذاشتمش کنار.
زهره: باشه تقلب نمیکنم. ولی اگه کسی بخواد میدم.
زهرا: تقلب دادن که بدتر از تقلب گرفتنه. شما داری به او در انجام کار گناه کمک میکنی و به مریضی که فردا میره زیر دست اون ظلم میکنی و همچین به کسایی که فردا قراره از درامد این دوستی که بهش تقلب دادی میخورن مخصوصا خود طرف.
فاطمه: حالا بگذریم از اینکه امتحانات کلاسی تا حدی رقابتی هست و شما با تقلب کردن، حق کسی رو که وقت گذاشته و مطلب رو مطالعه کرده رو میخوری.
مریم: خلاصه ینی کلی حق الناس میفته گردن آدم.
زهرا: متاسفانه تقلب کردن انقدر زیاد شده و بقدری قبحش ریخته که خیلیا اصلا نمیدونن کار گناه هست. حتی بچهای خوب هم گاهی..
به نظر شما در این مورد، رهکار چیه؟
داستان شماره ی 1
موسیقی1
مریم و زهرا: سلااام ما اومدیم...
فاطمه و زینب: علیکم السلام. خوش اومدین.
مریم: حدس بزنید موقع برگشتن تو سرویس دانشگاه، چه اتفاقی افتاد؟
فاطمه: بهتون زنگ زدن اطلاع دادن که تو قرعه کشی رب گوجه فرنگی برنده ی خوششانس شدین؟
مریم: نه. نشسته بودیم ردیف اول اتوبوس. یه نفر با آخرین درجه ی صدای گوشیش موسیقی گذاشته بود.
فاطمه: جون تو این حدس دومم بود.
زهرا: همیشه فکری که اینجور مواقع بذهنم میرسه اینه که 4-5 تا هندسفری نو اکبند بخرم بذارم تو کیفم؛ اینجور وقتا از کیفم در بیارم، بگیرم سمتش و به طرف بگم عزیزم هندسفری نداری بهت بدم؟ اونم خجالت میکشه میگه نه خودم دارم. منم یه لبخند مهربون میزنم.
فاطمه: ممکنه بگه وسیله ی شخصیه و برا یکی دیگه رو نمیتونم استفاده کنم
زهرا: اونوقت میگم قابل شمارو نداره این تازه و اکبند برای شما. اینطوری طرف متوجه میشه که کارش اونقدی زشته که من دارم هزینه میذادم البته مطمئنم خیلیا نمیگیرن و خودشون دارن.
مریم: چیزی که اینجور موقعها سخته، جرات اعتراضه!
فاطمه: در حالی که اگه ما بخوایم یه مداحی یا تلاوت قران گوش بدیم بدون هندسفری، خیلیا جرات اعتراض دارن. قربون امام زمان برم! چه شیعه هایی داره، با کدوم سربازها میخواد حکومت بپا کنه؟ با ما برای انجام امر واجب نهی از منکر جرات کافی رو نداریم در حالی که قران میگه :
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذابِ (165)
بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مىکنند و آنها را همچون خدا دوست مىدارند. امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، شدیدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودى غیر خدا برگزیدند،) هنگامى که عذاب (الهى) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست و خدا داراى مجازات شدید است (نه معبودهاى خیالى که از آنها مىهراسند.) (165 بقره)
زهرا: ینی چی؟
زینب: ینی کسایی که خدارو اطاعت نمیکنن و پیرو نفسشونن خداشونو که همون نفسشون هست رو دوس دارن و بخاطرش گناه میکنن اما کسایی که ایمان آوردن خیلی بیشتر از اونا خدارو دوس دارن درنتیجه پایبند ترن و استقامت بیشتری بخرج میدن
عاطفه: اگه واقعا به خدا ایمان آورده باشیم، باید در مقابل گناها که امروزه بعضیاشو علنا تو کوچه و خیابون و ... بایستیم؛ که یکش همین موسیقی هست که تو اتوبوس و کلاس یا جای عمومی میذارن.
زهرا: حتی اگر بحث دینداری هم نباشه خوب من دوس ندارم اون صدای مزخرف رو بشنوم برای رعایت حقوق دیگران هم که شده باید خاموشش کنه درسته متاسفانه برخی تبلیغات دشمن برای تخریب چهره ی اسلام و مسلمونا باعث شده ما سعی کنیم همیشه خوب و مهربون باشیم تا نشون بدیم خزعبلات دشمن پوچه اما نباید این مهربونی و سازگاری تو نهی از منکر هم باشه
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ ...
محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند... (29فتح)
فاطمه: اصلا دین ما بر پای تولی و تبری ست. پس وقتی یه کار زشت رو دیدیم، باید از اون کار تبری جسته و این حس رو ابراز کنیم.
نظر و راهکار شما چیه؟